مـُــدخـِـــ♥ـــر

*اللهم عجل لولیک الفرج*

مـُــدخـِـــ♥ـــر

*اللهم عجل لولیک الفرج*

مـُــدخـِـــ♥ـــر

به نام پروردگار عـــالمیان

می آیی و پرانتزهایمان را
از «عج» به «ع» خلاصه می کنی
و «ع» مخفف عزیز خواهد بود

××××××××××××

مُدخر از القاب امام زمان روحی فداه
است.به معنای ذخیره شده.

×××××××××××

نشر از مطالب این وبسایت ثواب دارد:)

اللهم عجـــل لولیک الــــفرج

نویسندگان
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۹ آبان ۹۸، ۰۶:۰۰ - مُسـافِــــ ـری ا‌ز دِیـــارِ بِـــــی کَسِیــ
    سلـام  خوشبختم
  • ۳ بهمن ۹۷، ۲۰:۳۲ - 😂مهسا😂 اا
    :-)

۱۴ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است

ه آسمان می نگرم ...

خالی تر از همیشه است .

دیگر ستارگانش برایم جلوه ای ندارد و سوسوی آنها دلم را سرشار از شور و شعف نمی کند.

آسمانی غم گرفته ٬ آسمانی پر از هیچ ...

اما نه ... شهابی ...

شهابی زیبا در حال عبور است .

اما نه .... عبور نمی کند انگار قصد عبور ندارد .

نور درخشانش دلم را روشن کرده .

گویی به من لبخند می زند .

این شهاب تویی ....

تویی که در آسمان زندگی ام درخشیدی و جاودانه ماندی و روشن بخش زندگی ام شدی .

و من ...

به تو می اندیشم .

به تو ای بهتر از جانم ٬ به تو ای رفیق تنهایی ام ٬ به تو ای همدم شبهای تارم ...

به تو ...

به تو ای شهید

و تو را ....

تو را ای شهید با تمام وجود دوست می دارم .

شهید دفاع مقدس ابراهیم هادی

شهید مدافع حرم جهاد مغنیه

۹ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۷ ، ۲۰:۰۸
°•بنت الحسین•°
۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۷ ، ۲۳:۵۶
°•بنت الحسین•°

"زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند.

شهید آوینی

و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.

و مگر نه آن‌که از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.

و مگر نه آن‌که خانه تن، راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه روح، آباد شود.

و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.

و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند.

و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور برمی‌آید.

ای شهید، ای آن‌که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش".

سید شهیدان اهل قلم ، شهید سید مرتضی آوینی 

سرباز نوشت:خیلی این دکلمه شهید آوینی رو دوست دارم




۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۶ ، ۲۲:۲۹
°•بنت الحسین•°

‏‎

‏‎

سلام داداش ابراهیم 

حالتان را نمیپرسم چون میدانم خوب است

اما حالم را نپرسید که به شدت آشفته است

آشفته به خاطر روسیاهی ام 

کاش میشد مثل شما بود...

مثه شمایی که در هر شرایط میدانستید، چه وظیفه ای دارید !!!

حال در شرایطی هستم که نمیدانم وظیفه ام چیست ؟ اتفاقات باعث آشفتگی ام میشوند !!

برادرم !!! 

میشود مثل گذشته ها که دستگیر دوستان و اطرافیان بودید، حال دستگیر این خواهرکوچتان باشید ؟!؟!

میشود باز هم هادی من شوید مثه همه آن کسانی که هادی شان بودید ؟؟؟

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۰۶
°•بنت الحسین•°

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۵ ، ۲۰:۵۳
°•بنت الحسین•°



شعری که مقام معظم رهبری خطاب به شهدا خواندند و گریه  کردند؛


ما سینه زدیم و بی صدا باریدند

از هرچه که دم زدیم آنها دیدند

ما مدعیان صف اول بودیم

از آخر مجلس شهدا را چیدند❤️



✅ خطاب به آقا درجواب شعری که خواندند:


از اشک شما ارض و سما باریدند 

بر آه شما انس و ملک نالیدند

گفتند همه "فدای اشکت آقا"

تصویر شما را شهدا بوسیدند

آقا خودتان حضرت خورشید هستید

از نور شما ستاره ها تابیدند

در مجلس خوبان شهدا هم بودند

اما همگان گرد شما چرخیدند


از اول و از آخر مجلس، شهدا

آقای جهان سید علی را چیدند.💗

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۱۹
°•بنت الحسین•°


🌹خــاطـرات طنــز شـهــدا🌹



😂مـفقود الاثر میبـرم😂



ماندن را زیر آن آتش شدید جایز ندانست. 

خمپاره و تیر و توپ بود که می آمد. 

وقتی دید چند ماشین دیگر هم فرمان چرخانده و پشت به دشمن رو به میهن الفرار دور زد و پا را از روی پدال گاز برنداشت. 

پشت سر ماشین های دیگر به دژبانی رسید. 

دژبان رفت جلوی اولین ماشین و پرسید: 

«کجا انشااله؟» راننده اولی گفت: «هید میبرم!»راه باز شد و اولی فلنگو بست. ماشیند وم اومد گفت:«مجروح دارم داداش!» ماشین دوم هم گرد و خاک کرد و رفت. 

نوبت ماشین دوستمان شد که صحبت ها را شنیده و دنبال راه فراری بود و حسابی دسپاچه شده بود. 

دژبان پرسید: 

«شما کجا به امید خدا؟» 

راننده دنده چاق کرد و گفت: 

«من مفقود الاثر میبرم!» وگاز داد. 

لحظه ای بعد دژبان به خود اومد و در حالی که به ماشین سومی نگاه می کرد زد زیر خنده.


منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک📚



۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۲
°•بنت الحسین•°

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۸
°•بنت الحسین•°


‍ پای درد و دل هر مادر #شهید که نشستیم...


دست هر مادر شهیدی را که بوسیدیم...


اشک هرمادر شهیدی را که شاهد شدیم...


همشون فقط یه چیز ازمون میخواستند:


به دوستاتون بگید که جگر گوشه ی من رفت ، تا کسی


#چادر از سر دختر مردم نکشه...  

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۵ ، ۱۴:۵۶
°•بنت الحسین•°

دریافت

بسم رب ابراهیم


سلام علیکم

PDFکتاب سلام بر ابراهیم حتما بخونید ،خیلی دوسش دارم 

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۷:۵۲
°•بنت الحسین•°